-
آرام , آرام در من می دَمد( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:31
آنکه مَنَش دوست می دارم ... ** آرام , آرام در من می دَمد و باورم می دهد که همزمان می توان هم به فکر زمستان بود و هم, جیک جیک ُ مستان آنکه مَنَش دوست می دارم خوابش را می تکاند وقتی که گیسوی ِ حوا از نوازشِ نور و نسیم بی نصیب می ماند وخیلی طبیعی میداند اگر سپیده ای گلِ سرخی را در شلوغ ترین نقطه ی هر جا ببوسد آنکه مَنَش...
-
غروب سرخ دریا عبور باد ولگرد ( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:29
فاصله غروب سرخ دریا عبور باد ولگرد منو نگاه خیس فاصله های تن سرد منو تکرار تلخ خود ما بی تو دیدن رو ماسه های ساحل شکل ترا کشیدن شکل بهار دستات تو باغچه زمستون شکل قدم زدن هات زیر درخت بارون شکل سلام چشمات به کوچه باغ مهتاب با هر کی که رفیق بود با نون و سبزه و آب ستاره ای ستاره کجا موندی دوباره این دل پاره پاره بهونه ی...
-
می رفتم و رفتنم مرا کم داشت( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:27
می رفتم و رفتنم مرا کم داشت تازه , من هم اگر با من بود گریز به کجا ؟ کار از گریز گذشته بود ... اینهمه دویدم که بتو برسم و هی نگاهت کنم و نگاهم کنی , آنقدر که از نگاهمان خورشید بچکد مگر نچکیده بود ؟ هزار بار , شاید هم بیشتر اگر نمی گذاشتم آرامِ صدایت آشوب شود کی زانوی من می لرزید ؟! کی امیدِ تو مات می شد ؟! این جا اگر...
-
آموزگاری ساده ام سادگی مهربانی ست ( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:25
از ناگفته های ِ مادر. ** آموزگاری ساده ام سادگی مهربانی ست مهربانی راستی ست راستی بُر نایی ست بُرنایی رهایی می آفریند رهایی زندگی ست زندگی خود به خود زیبا نمی شود تیره گی , باری به هر جهت روشنا نمی شود تنهایی بی تنی ست بی تنی ِ بی تکاپو تن ها نمی شود تن ها شدن , عشق می خواهد و نوازش و کوششِ بسیار من شاعر نیستم ساده...
-
مقصود ِ نقطه چین ها را( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:23
مقصود ِ نقطه چین ها را نگاهی می فهمد که دانش ِ دلخوانی دارد دل اگر دل بود که قفس , اینهمه بسیار نبود که جهان , اینهمه غمبار نبود ! نه نبود نیست دل اگر دل بود دل اگر دل باشد دل اگر ...!!! زری مینویی
-
مرا ببخش ستاره ی من !( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:21
ستاره ی من ** مرا ببخش ستاره ی من ! تابش ِ نگاهِ تو کجا , سوسوی ِ چشمِ این و آن کجا ؟! حواسِ من پَرتِ فانوس های ِ پراکنده نیست حواس ِ من مماس ِ دلواژه هایی ست که عشق از تو می نوشند شور از تو می گیرند و نور از تو می چینند سکوت ِ تو چکیده ی امواج تمامِ دریاهاست و اوجِ همه یِ آواهاست مرا به زمزمه ی جویبار چه کار ؟! تورا...
-
کدام صحنه را سکوت کنم؟ ( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:19
!!!!!! کدام صحنه را سکوت کنم؟ سلول های ِملولِ بی شمار را یا بهاران ِِبر دار ؟ از که بگذرم؟ از پدرانی که دما دم در میدان ها میدوند و بیگاری می کشند و جان می کَنند و جان میدهند و به, بی خانه می چپند شرمسار ؟ یا مادرانی که در خود می مویند سیلی به صورت می زنند سنگ می جوشانند آه می کشند و اشک در بشقاب میریزند .....زار زار...
-
و تو ای آخرین آشنای دل ِ کودکانه ی من ! ( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 23:17
و تو ای آخرین آشنای دل ِ کودکانه ی من ! با تو میشد از گودال ها به همواری ها به بلندی ها فرازید اما تو بسیار خسته تر از آن بودی که راز لبخند ِ معصومم را دریابی و کمتر از آن حوصله ات بود پَرَش های ی پروانه ی دلم را به حساب عقده ی کودکی ِ بی بازی ام نگذاری .... سادگی ،سادگی ، سادگی ... آری من نیز دیوانه وار ساده گیها را...
-
سفر سکوت دیشبم رسیده (زری مینویی)
چهارشنبه 6 بهمن 1395 18:33
شب آبی ** سفر سکوت دیشبم رسیده به نگاه نامه ای که حرف تازه ای داره برای فردام همین حالا که دارم از حال امشب مینویشم آخرین عکس منو تنهایی من داره دست تکون میده واسه فرار ترس چشمام اون طرف تر دو قدم مونده به سنگین شدن پلک خیابون تک درخت پیر گردو ته کوچه گرم نقاشی زیبایی حالت تماشا شب شب آبی سرودن شب شب باور بودن گرچه...
-
چوباران با تن جنگل و صحرا با شقایق ها ( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 17:44
همزاد عشق ** چوباران با تن جنگل و صحرا با شقایق ها بسان بوسه ی شبنم به روی گونه ی گلها چو آبی آسمان با شوق پرواز پرستوها تو ای همزاد عشق دیر پای من توای هم بغض غمگین لحظه های من مرا هم الفت دیرنه ای با توست چو پیوند ملال بیشه با گلخنده مهتاب و یا آمیزش تن خستگی با خواب نیاز رازقی با ساقه ی دیوار و یا پیوند شب با راز...
-
همه شب خواب ترا می بینم ( زری مینویی )
چهارشنبه 6 بهمن 1395 17:43
خواب * همه شب خواب ترا می بینم و هر ان نقطه و هر لحظه و هر گوشه کنار کز تو ام خاطره ایست کز خط خاطره ام میگذرد خواب آن نیمکت کنج درختان بلوط که همه مشغله اش این شده بود به نگاه تر رود خواب آن گستره ی دامن سبز که پر از عطر نفسهای گل شبدر بود یاد لب تشنگی خواهش ها تب و تاب سودا تاول زخم منو زخمه ی درک قفس خانه و دلتنگی...
-
به جان ِ خودمان که جانپاره ی نور و امیدیم( زری مینویی )
سهشنبه 5 بهمن 1395 21:16
به جان ِ خودمان که جانپاره ی نور و امیدیم خواب که نه ، بیداری دیدم آری ، بیداری دیدم اینبار خورشید از زمین طلوع خواهد کرد طوری که هیچ سپیده ای به سود ِ سیاهی تمام نگردد زری مینویی
-
چه اهمیت دارد که اسمت بهار باشد ( زری مینویی )
سهشنبه 5 بهمن 1395 21:14
چه اهمیت دارد که اسمت بهار باشد اما چهار فصل دلت پائیز این درخت پشت پنجره خواه اسمش توت باشد یا بلوط ، یا بید بی لیلا هر جه باشد ، قدِ تمام باغهای جهان بمن بهار می بخشد و این دو عزیز که کنارم نشسته اندجنس همان درختند و من بی آنکه با آنها سخنی گفته باشم نا گفته های دلم را مثل کف دستشان می شناسند و عزیز دیگری که در عکس...
-
از چاک پیراهنت بگذرم ( زری مینویی )
سهشنبه 5 بهمن 1395 21:10
از چاک پیراهنت بگذرم یا خالیِِ دستهایت؟! گیرم که از آن دو بگذرم از نگاهت ، از نگاهت از نگاهت که ترجمان ِ تلخترین تبسم ِ جهان است چگونه بگذرم آیا ؟! نه ! نه نمیتوان گذشت آه گُلَکَم ! کاش میتوانستم دست ِکم تو یکی را در یابم ... زری مینویی
-
برایم چشمه ای دریا بیاور(زری مینویی)
سهشنبه 5 بهمن 1395 13:42
برایم چشمه ای دریا بیاور کمی دلخنده ی صحرا بیاور دلم تنگه برای بوی پرواز پری پروازِ بی پروا بیاور * شب و بوی خوش چادر نمازت صدای ساکت رازو نیازت دلم تنگه برای فهم سبز دل دریایی و عاشق نوازت * دلا دیوانه تر دیوانگی کن هوای زندگی را زندگی کن اگرچه دین و ایمانت رهایست از این آزاده تر آزادگی کن * تن مهتاب گل پوش است امشب...
-
رفیق من ، درخت ِ پشت ِ پنجره ام ( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:40
رفیق من ، درخت ِ پشت ِ پنجره ام اطمینانی که میتوان بی قرار ِقبلی کنارش بنشینم و تا آنجا که دلِ سیاهی نخواهد ستاره های دنباله دار بسازم رفیق ترِ م سنگ ریزه ای که با او قدم زَدَنم هم دمِ سپیده دمانِ دریا یی ست رفیق ترینم سایه ی سپیدی که خورشبد دلم را زائید و پلک فروبست و در غبار ها گم شد من و سنگ ریزه و درختِ پشت ِ...
-
امشب نگاه -آینه حیرت سبزاست ( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:39
امشب نگاه -آینه حیرت سبزاست یعنی که من زنده ام هنوز و اینکه تازه ام هنوز تازه از نگاهی که مرا خلاف سمت من می کوچاند همیشه تکه ای از ما شکار - حادثه ای ست عجیب نیست اگر با نیمه ای از تو میروم آری ، امشب نگاه آینه حیرت سبز است و ستاره ها در گوش پنجره چیزی می خوانند که دلتنگی جلچله ها را تابان کرده است پنجره را باز می...
-
این سویِ پنجره ای رویایی ( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:34
این سویِ پنجره ای رویایی بهار ش را در باغچه ای خیالی تکثیر می کند آن سو ی دیگر دستی بهار دلش را در گلدانی خا لی از پرند ه های ِ پراکنده یکی تو یکی من بگذار شروع ِ شگفت ِ زیبای ما از پلک ِ پنجره های پریشان عبور کند و سبز-آبی ِ آوازمان صحنه های ِ سیاه را به پهنه های نور و ترانه بکوچاند در این هوای سوخته یک قطره نگاه ِ...
-
ببین چگو نه زخمهایش را صبورانه لب می گزد ! ( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:31
از سایه ام .... ببین چگو نه زخمهایش را صبورانه لب می گزد ! به چشم دیروزی اش که نگاه کنی ، به ستاره ای گیج می ماند تازه تر که صدایش کنی چنان می شناسی اش که صحرا سوارش را انتهای هر سفرش ابتدای -دگرگونی دیگریست بیتایی اش اما همان که بو د ، همین که هست گریزان از هرکه به او نزدیک و مایل به هر که و هرچه - از او دور به چشم...
-
درک و دانش ِ آزادی( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:29
درک و دانش ِ آزادی هنر مهر ورزیدن میخواهد و خردمندی تو هم که مدامِ جهالت ذهنت ، بوی ِ باروت می دهد و سُرب ِ خون سوز تو کجا و بوی خوش پرستو کجا ؟! شعبده بس کن مضحکه ی مکرر . زری مینویی
-
پائیز جان !می بینم که چمدانت را بستی( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:25
پائیز جان ! می بینم که چمدانت را بستی و عازم سفری تنها نگرانی ام از جدایی تو و برگ و بارِ تست پیش از آنکه اشتیاقم به گریه بَدَل شود بگذار بگویمت : واقعیت زندگی تو و من دو سه جمله سکوتِ دلباز است و رویای ِ بوسیدن بالهای پرواز است و دل سپردن به سفری که به عشق یافتن ِ گمشده ی مان شده آغاز می بینی که هرساله همین است و...
-
در آسمانت چرا بچویم( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:23
در آسمانت چرا بچویم تو در زمین هم پرنده ای در معید و محرابت چرا بگردم نو در جای ،جای ِ جهان روانه ای ......... تو می روی و من میمانم و غربت ، عربت جزیره های گریاندل روز می رود و شب می رسد و تا دلت نحواهد انتظار بی حاصل .... از مسیر موسیقیِ باد و رقص بید که میگذشتیم من جا مانده بودم در سیزده سالگی خاتونی گندمگون با...
-
خیال دهکده ء دور - مهربان، رفتار( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 20:01
سر ان ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی سعدی ** خیال دهکده ء دور - مهربان، رفتار غروب قر مز غمگین، صفای مردم صحرا و گندم زاری، که قد کشیدن - ساقهء ذهنم را صد آفرین داده بود غبار کوچه ء بازی و سر شکستن ها های و هوی - گرگم و گله میبرم و قدرت بی قدرم که ادعای چوپانی داشت خیال پرنده ای که درک...
-
جنگ تن به تن ِدو پاره استخوان( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 19:58
جنگ تن به تن ِدو پاره استخوان تماشگر ، پاره های ِ دیگرشان داور ، ترازویی که مثقالی مینوازد و خروار ، خروار می تازد او نداند چه کسی بداند باخت ِ هر دو پاره استخوان حتمی ست او نداند؟! زری مینویی
-
دوباره رویای همان پرواز وهمان طاقت ِ دلریخته( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 19:55
دوباره رویای همان پرواز وهمان طاقت ِ دلریخته و عریانیِ اندوهِ آلاله های دشت و عطرِ خوش گندمزار را رقصیدن باز خیالِ گل آوازِِ شقایق های دلشیفته و شکفتن خوشه های خورشید و دستهای ما بر سینه ی آینه آینه ای که سوگند هستن و پیوستن و شکفتن خورده بود رورایی بود که من و تو چنگلی ستاره بودیم واسه سقزه های قحطی شعر گنذم می...
-
ازاون طوفان تو این طوفان دویدن ( زری مینویی )
دوشنبه 4 بهمن 1395 16:18
بیاد خواهرم طاهره که نیمی از مرا باخود برد و خود نیز به قصه ها پیوست ** ازاون طوفان تو این طوفان دویدن بهاری شد که سبزش سر نداره ببار بارون که سبز سر بریده بشه تاج سر هرچی بهاره من مو شب و بغض بی جوابی دروغ تازه کهنه کتابی ببر خطی از اون تازه کتابی که رو قول و قرارش پایداره مگه نه این که قوم و خویش خاکی مگه نه واسه...
-
ریل بود و راه بود و طی شدن زنی(زری مینویی)
دوشنبه 4 بهمن 1395 14:19
ریل بود و راه بود و طی شدن زنی که هیچ کس در هیچ ایستگاهی در انتظارش نبود سفری در مسیر پونه ها و پروانه ها سبز های دنباله دار بها ر ، بهار می گفتند و دلِ بیقرار ِ زن یار ، یار شادی ستاره های ِ صحرا نشین چه با شکوه بود آنجا که که ماه با جفتش گستره ی بی پایانی را خدایی می کرد ریل بود و راه بود و زنی...
-
کولی دستی به موهایش میبرد ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:46
کولی دستی به موهایش میبرد میان ای وای گفتن و چیدن تارهای تازه سفید شده ی مویش بود که آینه گفت : آهای دیوانه چه میکنی ؟ کولی جوابش داد آخر در همسایگی من گیتار نوازی خانه دارد که من صدای سازش را عاشقم . میخواستم خود را جوان کنم تا او تنها برای من بنوازد آینه جوابش داد : اگر تو همچنان در این گمان بمانی ، بی گمان او به زن...
-
نگاهم به نقره ، تقره ی امواج ِ رود ِسِن بود( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:44
نگاهم به نقره ، تقره ی امواج ِ رود ِسِن بود دلم اما به تکه نورِِ جامانده در آسمان شهرشب زنده دار ِ پاریس چند نفس مانده به روبوسی ِ آرزویِ دیدار دوباره ی من و تو پسرک نوجوانی با یک دسته قفل ریز و درشت میان ِ خیال خاطرات خوش خزر و زمزمه های دُردانه ی رودخانه سِن ایستاده بود و نگاهم میکرد با خود م گفتم تو که هی دم به...
-
این سایه کیست که این گونه مهربان( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:43
این سایه کیست که این گونه مهربان با لحظه های پر ملالم به گفتگوست او کیست ؟ کیست او که چنین بی دریغ با کنج دنج ِ خیالم شده رفیق ماندم ، چگونه اش کنم تعبیر روح عریز عشق ؟ یا ته نشین - خاطره ی دورِ دوستی ... زری . مینویی