لحظه
.....
تا پیوند دوباره فقط یه لحظه راه
اگه بشه بدونی منت در اشتباهه
بخون صفحه به صفحه کتاب بودنت را
مرور کن بی تقلب بد و خوب منت را
نگاه کن خوب نگاه کن ،تو چشم اونچه هستی
همون کسی که هست و خودش را زد به نیستی
همون شبگرد مبهوت که رو گردون ز نوره
غریبه با خودش و رفیق بوفِ کوره
تو بودی اما مثل یه باور معلق
بینِ سقوطِ قطعی و تَن رَستَنِ مطلق
تو راهی آری اما یه راه ِ نیمه کاره
میشه را هو تموم کرد اگه منت بذاره
نگو فرصت نمونده ، نگو که خیلی دیره
همین لحظه رو دریاب ، نذار اون هم بمیره
.
زری مینویی