اشعار زری مینویی

اشعار زری مینویی

شعر و ادب پارسی
اشعار زری مینویی

اشعار زری مینویی

شعر و ادب پارسی

دوباره می گویم من بدون عشق می میرم ( زری مینویی )

دوباره می گویم 
من 
بدون عشق می میرم 
و تا کنون 
چندین گور مُردم و
صدها کودگ گهواره شدم 
از من ترسیدنِ مرگ، بیهوده نبست
شقایق جان !



زری مینویی

زمان بیهوده می گردد ( زری مینویی )

 

زمان بیهوده می گردد 
به گِردِ باد ِ گمراهی
جهان گم شد در انبوه ِ خداوندان ِخودخواهی 
تو ای محبوب ِ زیبایی !
خدایی کن 
خدایی کن 
خدایی !


 زری مینویی

می گویَدَم :چه سرزنده ای هنوز !( زری مینویی )

می گویَدَم :
چه سرزنده ای هنوز !
می گو یمش

دل ، نخ نما شده بود 
رویا اگر نبو د .


زری مینویی

از پرنده هایِ ِ پراکنده دو تا هم من و تو( زری مینویی )


از پرنده هایِ ِ پراکنده

دو تا هم من و تو


*

جانان من !

بگذار شروعِ شیدایِ ما

از پلک ِ پنجره های پریشان عبور کند

و سبز-آبی ِ آوازمان را

به پهنه های نور و ترانه بکوچاند


*


در این هوای سوخته

یک قطره نگاه ِ دریایی

غنیمتی ست ...



زری مینویی

صحرا را تاب ِ داغ ِ شقایق نیست ( زری مینویی )

صحرا را 
تاب ِ داغ ِ شقایق نیست 
دریا را 
تاِب ِ گریه ی ماهی ها
من بی قزاری ِ آن دو را 
و تورا 
تاب چگونه بیاورم آیا ؟!


زری مینویی

دیگر ، حوصله ی غرور ِبردباری ام را ندارم ( زری مینویی )

دیگر ،
حوصله ی غرور ِ بردباری ام را ندارم 
بسکه ،
به زخمهای ِ دهان بسته ی من 
مدال ِ افتخار ِ تو خالی داد .


زری مینویی

آدم در این اتاق ( زری مینویی )

 



آدم در این اتاق 
حوا در آن اتاق

بوی گریه ی سیب 
می آید 


زری مینویی

گفتم و گویَمَت همی ، دم نزَنَم بی تو دمی ( زری مینویی )

 

گفتم و گویَمَت همی ، دم نزَنَم بی تو دمی 
خوشا ، خوشا ، به آن دمی ، همدم و همزبان تست

دل به خیالِ تو خوش است ، یادِ زلال ِ تو خوش است 
خلوتِ باتو بودَ نَم ، شاعر ِ یادمان ِ تست


زری مینویی

انگار کسی داشت ابرهای( زری مینویی )

 

انگار کسی داشت ابرهای پراکنده را سمت سیاهی ِ یکدست می برد 
گویی من نیز پاره ای از آنها بودم .
مو سیقی چهار فصل داشت تابستانش را می چرخیدو من باهمه ی آشفتگی به کشف نُتی رسیده بودم که ..........
دارم فکر می کنم اگر دلیل ادامه ی زندگی من کشف مفهوم نتی باشد باآنهمه نتی که نا شنیده گرفته ام باید قبول کنم چه بلاها که سر خود م نیاورده ام .
با این مقصود گیج و گنگ ، به مقصد نرسیَدنم بیهوده نیست !
و باز تو یی که سایه وار روبرویم می ایستی و میگویی بیا به آنچه مارا به آب و آفتاب نزدیکتر می کند نزدیکتر شویم 
و با زتویی که با نگاه بمن می فهمانی گریز ما از دوایر دانا خطای ِ پریشان خیالی ِ ماست .
گاه ترسم میگرد نکند فراموشت کنم و بسرم بزند و لبخندهای مهربانت را به یکی از فصل های وی والدی بفروشم !
باران می بارد نرم و بی آزار و باز تویی که بمن نزدیک و نزدیکتر میشوی و میگذاری سر برسرت بگذارم و یک دل سیر ببارم 
اینبار منم که به زمزمه میخوانم ( تا نبارم نمی تابم )
چقدر این باور ِتو را دوست دارم دریاجان ! 


 زری مینویی

حوصله کن ، حوصله کن ای نازنین ( زری مینویی )

 

حوصله کن ، حوصله کن ای نازنین 
چشم ِ تَرِ ِ فاصله را ، بی گله کن ای نازنین

از اشتباه گل ِ سرخ به چلچله چیزی نگو 
حیفه که خط خطی بشه خاطره های خوب او

وقتی که بارون می باره ، رنگین کمون یادت نره
نذار که بغض پنجره ، خورشید و از یاد ببره

اندوه تو برهنه کن ، سوگ ِ ستاره بشکنه
آخه سبکباری اون عروسی شعر منه

گل از بهارش چی میخواد جز غزلی تازه نفس 
من و تو هم از همدیگه ، شکستن هر چی قفس

چشم ِ امید آیِنِه ، دوست داشتنِ ِ تو و منه 
حرف منو ساده نگیر ، قلب پرنده می شکنه


حوصله کن حوصله ..................

زری مینویی .

تو دیر رسیدی ( زری مینویی )

 

تو 
دیر 
رسیدی 
اگر نه ،
بخت 
سر ِ وقت 
اینجا بود !


 زری مینویی

اگر چه پوشیده جامه ی دوست ( زری مینویی )


آن مدعی ،


اگر چه پوشیده جامه ی دوست 
کشتار عاشقان اما ، رسا لت اوست

ورنه ،

عاشق به روی عاشقان کجا کشد شمشیر 
یاران به پشت یاوران کجا زنند خنجر ....................


 زری مینویی

نه اهل خرافات بود ( زری مینویی )

 




نه اهل خرافات بود 
نه در شمار ِ دانش ِ بالا دست
بانویِ سبزه روئی بود ، 
که دلش به رودبار می زد 
ساده بود 
افتاده بود 
آزاده بود 
مادر !


زری مینویی

تا ، باده خبر آرد ، از تازه ی سرمستی ( زری مینویی )

 

تا ، باده خبر آرد ، از تازه ی سرمستی 
انگور دل ما شد ، سرمست ترین هستی

تن لاله ی عریانی ، تن ساکت ، توفانی 
تن زمزمه ی سبز ِ آبادی ، ویرانی

نان از تو ، شراب از من !



زری مینویی

فاصله ی تنها را ،( زری مینویی )

 


فاصله ی
تنها را ،
تنها 
تن ها ، 
پُر می کنند !

 

 زری مینویی