-
باغچه ای به باغی میگوید ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:40
باغچه ای به باغی میگوید : سه بهار دیگر که بگذرد من با یکی از ستاره عروسی خواهم کرد تا آنوقت تو حتمن مادر بزرگ میشوی باغ پاسخ داذ : تکیدگی فردایم را به رُخم نکش بیا امروز را زندگی کنیم من بی اندیشه ی گذشته و آینده و تو بی خیال - تا سه بهار دیگر منتظر شدن باغچه بفکر فرو می رود تا او پاسخ روشنی به باغ بدهد باغ هزاران...
-
سایه ای داشت گیتار می نواخت( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:37
بیهوده نیست که پویانی ** سایه ای داشت گیتار می نواخت و با لبخند ِ پر مهری نگاهِ مکدرم را به روشنی می برد آنجا که دشت با لهجه ی گندم گونش ، آواز خوانِ رقص نرم و نازکِ رویای ِ نو جوانی ِ من بود آنجا که رمه ها و ردیف ِ رفیقانه ی بنفشه های وحشی ، از نگاهِ آفتاب بوسه می دزدیدند آنجا که شوبه ( شب پا )ااحتمال هجوم گراز ها را...
-
از نگاهت سرِ سوزنی پیدا نیست(زری مینویی)
شنبه 2 بهمن 1395 17:33
از نگاهت سرِ سوزنی پیدا نیست گم شدنت به چه معناست دوباره در چه خیالی ؟ اینکه ، خواب خاطرات خاک خورده را بتکانی یا ، مرا سمتِ جزیره ی سرگردانی بکشانی ؟ هنوز هم عشق ِ عمیق ِ دو جزیزه به هم سوگند ِ عزیز ِ قناری هاست آندو جزیره یکی من که به در جستجوی ِ جفتش که تویی چه توفانهایی را که طی نکرده است زری مینویی
-
تو در زمین هم پرنده ای( زری مینویی ) .
شنبه 2 بهمن 1395 17:31
برای دلی که دریای ِ مهربانی ست، برای دوست و خویشاونذم ماریا ** تو در زمین هم پرنده ای در معید و محرابت چرا بگردم نو در جای ،جای ِ جهان فرشته ای من می روم و تو میمانی و جزیره های دریا دل تو می روی و من میمانم و ورق ورق نیلوفران ِ دلشیفته ی شناور روز می رود و شب می رسد و سینه، سینه ناگفته های ِ گریاندل از مسیر موسیقیِ...
-
من یکی که از دست خودم ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:29
من یکی که از دست خودم پاک ذله شدم چندی بیچاره سایه ام که بی گلایه و بی منت بدوشم می کشد عمری .... زری مینویی .
-
نیازی به رویای بزرگ و باشکوه نیست( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:27
نیازی به رویای بزرگ و باشکوه نیست واقعیت ِرویای شکوهمند ِ ما من و تو و مائی ست که بخواهد و بتواند تکه ای از زمین را سبز و پاره ای ار آسمان را آبی نگه دارد چنین است که آدمی بزرگی ِ گامهای کوچک و مدامش را در می یابد و باور میکند که جان جهان جان او است و جان او جا نِ جهان . زری مینویی
-
دلا دیوانه تر دیوانگی کن ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:25
دلا دیوانه تر دیوانگی کن هوای ِ زندگی را زندگی کن اگر چه دین و ایمانت رهائی ست از این آزاه تر آزادگی کن زری مینویی.
-
شب و بوی خوش ِ چادر نمازت( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:22
شب و بوی خوش ِ چادر نمازت صدای ِ ساکت ِ راز و نیازت چه دلتنگم برای فهم ِ سبزِ دلِ دریایی و عاشق نوازت زری مینویی.
-
گل بارون زده ی با غچه ی خورشید( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:21
آتیش دریایی ** گل بارون زده ی با غچه ی خورشید پابپای نفس گیتار مهتاب داره آواز می خونه از تازه های سفر نور دختر تازه عروس دریا بانو تو تنور سینه ی جنگل مرداد داره نون می پزه با عشق و علاقه واسه ی سفره ی انگور آتیش دریایی دل آخر تنهایی دل در بزن که در زدن هات تپش رهایی دا تو که نیستی چشم آفتابو میبوسم بوی بو سه های...
-
سیاهی در سیاهی در سیاهی( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:19
توفان کم گو * سیاهی در سیاهی در سیاهی شده سهم سحر خشکیده-چاهی سحر جان ، غمگساران تو بسیار بگیرن داد تو خوا هی نخو ا هی ببین چه گر م می خو نه شب درد چه پر تشو یشه چشم _ باد ولگرد گل صد برگ، من ، یادت بمونه چه ها ، گفته گل سرخ با گل زرد سپید _ مهربون دردت گریزون دل خاری که ، دورت کرده گریون یه وقت دیدی که گل کرده بهاری...
-
بودم ، اما بودنی که چی بگم مثل نبودن( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:16
* دریچه بودم ، اما بودنی که چی بگم مثل نبودن دیگه حتی شکل لبخند رفته بود از خاطر من هی بهار گل داد و گل داد فهم سبز خاک و رقصید من نگاش می کردم ، اما چشام میدید و نمی دید هی بغل بغل سپیده تو شب تنم دویدن اما رگهام نفسی هم به هواشون نرسیدن نمیدونستم کی هستم واسه چی اینهمه خسته ام چی شده که بی صدا در خلوت خودم شکستم یه...
-
نمی دانم واژه هایی که از قلم به کاغذ می چکد ،( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 17:13
نمی دانم واژه هایی که از قلم به کاغذ می چکد ، ادامه ی آمیزش ِ ابر و باد و آب و آفتاب است ؟ یا چکیدهء دلخوانیِ سکوت ِ من وتو تو مرا می کشی بسکه رازناکی ! و جانم می بخشی بسکه خدائی ! زیاد بامن نمان ! می ترسم ترکم کنی خیلی از من دور نباش می ترسم هستنم را از یا ببرم تو مرا می کشی بسکه رازناکی ! تو جانم می بخشی بسکه خدایی!...
-
چه وقت شروع پایکوبی واژه ها و رنگها( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 14:12
چه وقت شروع پایکوبی واژه ها و رنگها و آهنگ ها خواهد بود ؟ دل به دریا زدن دلتنگی هارا ، در آغوش کشیدن هوای نیلوفری را ، کیست که عاشق ِ عشق باشد و به نیایش و ستایش آن زیبایی ها ننشسته باشد ؟! آخ اگر بگذارد ! اگر بگذارد بارشِ سرب ِ داغ و شمارش ِبی رحمانه ی ِ کیفر ِ شلاق !!!! و تو ای آخرین آشنای دل ِ کودکانه ی من ! با تو...
-
تو را به قطره ی آتش پرستی ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 14:09
بارون . تو را به قطره ی آتش پرستی که دریا دورِ ِ اون پروانه واره بزن نقشی از اون رنگین کمونی که هر نقشی کشیده شاهکاره تو را جانِ پرستویی که عمری اسیره توی ِ زندون ِ مناره ببار بارون ببار بارون ببار طوری که فردا تموم بشه به فردا شبِ چاره زری مینویی..
-
رفتم که چمدانم را بر دارم و بی خداحاقظی( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 14:08
سکوت ِ سپید * رفتم که چمدانم را بر دارم و بی خداحاقظی از خودم دور شوم طوری که جتی فرصت نکنم از خودم بپرسم چرا امشب ؟ مگر قرار نبود فردا از خودت بگریزی ؟! حسی تصمیمم را می شکند و با نگاهی مهربان دستی به سرم می کشد گویی میخواهد بگوید دلشوره هایت را ناشنوا باش و و سواس گریزت را بی اعتنا می خواهد بگوید آنجا که تو می...
-
گفتم چه پیغامی ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 12:57
گفتم چه پیغامی پایان ِ پریشانی ست گفتا سخنِ دردی کو پای ِ خطر دارد گفتم امیدی کو ، تا پای نهم در پیش ؟ گفتا ، همین لحظه کاآهنگِ سفر دارد زری مینویی ..
-
گر که مایوسم کند ، ابرِ نگاه ِ روزها ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 12:56
گر که مایوسم کند ، ابرِ نگاه ِ روزها چشم دوزم بر نگاه ِ روشن ِ شبهایِ عشق شادمانی کی بیارزد ، بی حضور ِ نابِ او هست سرمای درونم سرخ از گرمای ِ عشق راز او را کس ندانست و نمیداند هنوز همچنان در پرده خواهد ماند تا فردای عشق زری مینویی ..
-
چگونه میتوان دوستت نداشت( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 12:53
ترا چه بنامم ** چگونه میتوان دوستت نداشت تویی که داغِ هزار چلچه در سینه ذاری و بهارانت با نفس ، نفس بنفشه ی سوگوار و قفس ، قفس ترانه ی تبدار گذشت تو ،هیچوقت نو نبودی تو مابودی ما شدی و ما ماندی تا کودکان امروز یقین ِسبز ِ تاراج شده ی دیروزیان را باز پس گیرند تو هرگز تو نبودی ابر سیاه بهانه بود که از چشمهای بی خورشید...
-
جفت ِ هم بودیم تنها تفاوت ما این بود ( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 12:50
جفت ِ هم بودیم تنها تفاوت ما این بود که تو کمرو تر از من بودی و من دیوانه تر از تو حالا را نمیدونم ؟! سالهای ِ ساله که گُمت کردم و پیدات نشد یعنی ، نخواستم ، پیدات کنم و پیدا بشی چرا ؟ ای بابا ...... بگذریم .......... حالا ، حالا دلم اما بدجوری هوای تو داره رفیق کودکیم ! علی یار ! زری مینویی
-
انگار همین دیروز بود !( زری مینویی )
شنبه 2 بهمن 1395 12:48
"من و سایه ام" ** انگار همین دیروز بود ! هی کلاهش را به سرم می گذاشت و هی من بر می داشتم باز اوتکرارمیکرد و من تکرار می کردم .و دوباره او....................... تا آنجا که نور فلاش و تلیک و بعد هم شد همین عکس ..... خوشم میآید که او بیشتر از من دیوانه است و کمتر از من کمرو قسمم داد که این عکس را پاره نکنم...
-
چه کسی میگوید ،هوای تازه سهم ( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 14:14
چه کسی میگوید ، هوای تازه سهم بالا نشینان درنده خوست جان تازه ، کلام تازه ، هوای تازه آواز تازه شادی، شادی و آبادی سهم پرستوهایی ست که از سیم خاردار بال پرواز می سازند ، و با چشمی بسته ودهانی دوخته سایه های سیاه را ، به آفتاب می برند ما از کجا ئیم ؟ از میهن جامه دریده -ی خونین دل از سالهای اندوه و شکیبایی از کوچه های...
-
چشمِ بی نگاهت را بگردم بی بی جان ! ( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 14:11
چشمِ بی نگاهت را بگردم بی بی جان ! عطر گل محمدیِ چارقدِ ململ ِ سفیدت فضای ذهنم را پر کرد ه ...... و کلام عزیزت که یقین داشتی : "سرشت ظلمت را هرگز نمیتوان با خلق و خوی ِ نور پیوند داد " یادت می آید ؟ یادت بخیر ! زری مینویی
-
وقتی خورشید و ماه( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 14:09
وقتی خورشید و ماه بی منت سایه ام را روشن نگه می دارن چطور میشه ذوق نکنم و براشون دست تکون ندم و با چند نوک ِ پا رقصیدن شکر گزار ِ محبت شون نباشم روت نمیشه با من قدم بزنی ؟ خوب قدم نزن سرت را بذار زیر پات و برو من همینم که می بینی ! سنت گریز ترین سایه ی سر به هوا حالا کی میآد با من قدم بزنه ؟ زری مینویی
-
حالا که نه ، عمریست کار تو( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 14:07
حالا که نه ، عمریست کار تو لرزاندن ِ دلِ صبوران ِ بی نواست تن ِخسته ی زمین را دیگر چرا ؟! به خیالت چیزی سرم نمیشود نگاه کن .... همینطور دارم می نویسم مادر رفته ...... پدر رفته ....... من ماندم و خواهرکم نگاه همینطور دارم مینویسم تاصبح تا وقتی که ، سایه ی نحس ِتو بر سر ِ ماست همینطور می نویسم همین طور می نویسم ........
-
تنها گریز گاه و جان پناه ِ من( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 14:05
تنها گریز گاه و جان پناه ِ من آغوش ِ غمگسارِِ تنهایی است رفیقی که بی من و با مَنَش بی گلایه گذشت از او گریختن مصیبتی بود که مکرر نخواهد شد . زری مینویی .
-
چه وقت شروع پایکوبی واژه ها( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 14:03
چه وقت شروع پایکوبی واژه ها و رنگها و آهنگ ها خواهد بود ؟ دل به دریا زدن دلتنگی هارا ، در آغوش کشیدن هوای نیلوفری را ، کیست که عاشق ِ عشق باشد و به نیایش و ستایش آن زیبایی ها ننشسته باشد ؟! آخ اگر بگذارد ! اگر بگذارد بارشِ سرب ِ داغ و شمارش ِ جاهلانه ِ کیفر ِ شلاق !!!! و تو ای آخرین آشنای دل ِ کودکانه ی من ! با تو...
-
آه ای همیشگی ترین یار ( زری مینویی )
پنجشنبه 30 دی 1395 11:42
توسن اندیشه ** آه ای همیشگی ترین یار من نیز چون تو جانی هزار پاره ام و هر پاره جان من جستجو گر سبز ترین بهاران نیامده است توسنی که در گستره اندیشه های من می تازد علفش را در چراگاه های رخوت نمی جوید هر سم ضربه اش پژواک حضور بیداریست و شیرازه جانش هم شیره آهوان تیز پای دشت آزادی آه ای همیشگی ترین یار من نیز چون تو ساکن...
-
وقتی که بالهجه ی تو ( زری مینویی )
چهارشنبه 29 دی 1395 12:26
وقتی که بالهجه ی تو درو وا کردم رو بارون ابری که رو شونه اش بود جاشو داد به ماه تابون اون شب سرد زمستون من و ابر و ماه تابون تا سپیده از تو خوندیم که نلرزه بید مجنون واژه از تو شده شاعر شاعر از تو - که زیباست این چه رازیه که در تست این چه شور و این چه غوغاست تا هوات می پیچه در تن تن میشه غرق شکفتن دیگه ترسیدن واسه چی...
-
جانم برایت بگوید( زری مینویی )
چهارشنبه 29 دی 1395 12:20
من و این صندلی خالی ! * جانم برایت بگوید شبها همینکه میز مشغله خوابش برد تنگ دل هم می نشینیم و تا دلت بخواهد رویای اطلسی می بافیم نگران نباش مادر جان حال خود فریبی دخترت بد نیست زری مینویی..
-
حوصله کن ،حوصله کن نازنین ( زری مینویی )
چهارشنبه 29 دی 1395 12:18
حوصله کن ،حوصله کن نازنین چشم ِ تَرِ ِ فاصله را ، بی گله کن نازنین از اشتباه گل ِ سرخ به چلچله چیزی نگو حیفه که خط خطی بشه خاطره های خوب او وقتی که بارون می باره ، رنگین کمون یادت نره نذار که بغض پنجره ، خورشید و از یاد ببره اندوهتو بزهنه کن ، سوگ ِ ستاره بشکنه آخه سبکباری اون عروسی شعر منه گل از بهارش چی میخواد جز...