ترا چه بنامم
**
چگونه میتوان دوستت نداشت
تویی کهتو هرگز تو نبودی
ابر سیاه بهانه بود
که از چشمهای بی خورشید
ستاره های ِ دنباله دار بسازی
و از تبسم های ِ گریه بار
سینه ، سینه
سپیده ی امیدوار
چگونه می توان دوستت نداشت ؟!
چگونه ؟
با یاد هیزم هایی که بر افروختی ،
چه آسان میتوان
سوزش زمستان را
بی مویه و گلایه طی کرد
ماندم تو را چه باید نامید
رفیق ،
دوست ،
یا که یا ر
یا زاده ی صمیمی ترین رویای ِ اینهمه سالِ بی لبخند
تو هرگز تو نبودی
ای گمشده در خویش ،
گمشده در من
گمشده در اینهمه تنهایان ِبی یار و بی دیار !
تو را چه بنامم
که پرواز بال بریده را
به پریدن دوباره امیدوار کنم
تو
را
چه
بنامم؟
زری مینویی ..