اشعار زری مینویی

اشعار زری مینویی

شعر و ادب پارسی
اشعار زری مینویی

اشعار زری مینویی

شعر و ادب پارسی

وقتی که بالهجه ی تو ( زری مینویی )

وقتی که بالهجه ی تو 
درو وا کردم رو بارون

ابری که رو شونه اش بود 
جاشو داد به ماه تابون

اون شب سرد زمستون 
من و ابر و ماه تابون

تا سپیده از تو خوندیم 
که نلرزه بید مجنون

واژه از تو شده شاعر 
شاعر از تو - که زیباست

این چه رازیه که در تست 
این چه شور و این چه غوغاست

تا هوات می پیچه در تن 
تن میشه غرق شکفتن

دیگه ترسیدن واسه چی 
وقتی من توام تویی من

تو به ابرا چی نوشتی 
گریه شون رنگین کمون شد

به شقایق چی سپردی 
دل آینه باز جوون شد

خوش به حال گذری که 
رهگذار اون تو باشی

شونه های سفری که 
کوله بار اون توباشی

تویی که با یک اشاره 
سنگو میکنی ستاره

من فدای اون ستاره 
که شباهت به تو داره

واژه از تو شده شاعر 
شاعر از تو - که زیباست

این چه رازیه که در تست 
این چه شور و این چه غوغاست

 

زری مینویی ..



  




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.