-
چه هوای خوبی !آفتاب دیگری ، انگار امروز دمید ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:30
چه هوای خوبی ! آفتاب دیگری ، انگار امروز دمید برلب پنجره ها خنده نشست پیکر ِ یاس شکست سایه ی ترس رمید خنده پنجرها را باید تا دلِ خانه کشید خنده ی پنجره ها را باید تا دل ِ خانه کشید . زری مینویی
-
زمین ، شایسته ی زندگی اش نبود( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:29
زمین ، شایسته ی زندگی اش نبود چنانکه آسمان لایق ِ مرگش ! سزای ِ او فضایی بود ، فراتر از خطِ سوم ِ شمس ! زری مینویی
-
از کجای ِ این شب ِ تار( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:27
از کجای ِ این شب ِ تار از کدو م دشنه کذوم ذار از کدوم کُشته ی سالار بنویسم به تو ای یار زری مینویی
-
مکث ِ نگا ه ِ تو ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:26
مکث ِ نگا ه ِ تو تجسم ِ پرنده ای ست که از تدفین ِ جفت ِ خویش می آید و تماشای من تجسمی که از تدفین خویش ! زری مینویی
-
درست نمی دانم ، در چه حالی ،( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:26
درست نمی دانم ، در چه حالی ، از کجاها می گذری ،به چه ها می نگری ؟ هرچه است ، همین گذرهای آسیمه سر ا ست و خیال هایِ گاه خاموش و گاه شعله ور . چه می توان کرد ؟! تو دریا را داری و من مرد دریا را سرخی تو آبی ها را بی تابی می کند و سرخی من بی تاب تو را . همین حالا رسیده ام به حس غریبی ، حسی که در کنار گوشه ی جانم بی صدا می...
-
از بیدادِ زمان،گویی زمین هم ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:21
از بیدادِ زمان، گویی زمین هم در جستجوی گو رِ ِ خویشتن است تا دیر نشده ، بیا به فکر ِ گهواره ی زمین باشیم زری مینویی
-
به روز ِ گریز ِ ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:20
به روز ِ گریز ِ روح ِ من از خویش بیاندیش که جان بی روان من، به سکه ای سیاه نمی ارزد ! زری مینویی
-
آخ مادرکم !بمن بگو کدام حادثه محکومت کرده بود ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:19
آخ مادرکم ! بمن بگو کدام حادثه محکومت کرده بود که همچو منی را آفریدی ؟! آیا گمانت بود رو زی دحترک تو میان آنهمه نگاهِ آشنا به آغازی دل ببندد که پایانش خاکستری ست ؟ آیا هنوز مرا بیاد داری ؟که پای پرهنه میان زباله ها در جستجوی نان خشکی بودم که با عروسک شکسته ام قسمت کنم ؟ خاطرت هست چگونه با شوق شیشه ی پنجره را با گلاب...
-
تو هر چه دورتر روی ، قریب تر شوی بمن ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:18
تو هر چه دورتر روی ، قریب تر شوی بمن نهان تو به چشم ِ دل ، عیان تر از عیان تست بهر کجا که می روی نظاره کن به گِردِ خویش ببین چگونه جان ِ من روان پی ِ روان ِ تست زری مینویی
-
زندگی یعنی حضور لحظه ها ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:18
زندگی یعنی حضور لحظه ها تیک تاک ِ خنده ها و گریه ها گر دلت آزرده از این زندگی ست شکوه ازخود کن که او را عیب نیست زری مینویی
-
هوای زندگی دارم ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:16
هوای زندگی دارم با من برقص در آغوشم بگیر میخو اهم عاشقانه بنوشَمَت ، بهار ! زری مینویی
-
از کران تا بی کرانه ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:16
از کران تا بی کرانه می پرَی اما نمیگی شوق ِ بی نهایت ِ دل چرا شد قد ِ یه نقطه دیگه از سوگِ صدا ، نه از هلاک ِ وازه ها ،نه قاصدک خطی بخوان از ماجرائی ، دلشکفته زری مینویی
-
یار ، زغربت درآ ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:15
یار ، زغربت درآ از دلِ حسرت درآ چهره ی بی رنگ ِ فصل رنگِ رسیدن گرفت ! زری مینویی
-
از هوای تو هوا گرفتم و ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:14
از هوای تو هوا گرفتم و از صدای تو صدا و زمستان را چندان رقصیدم و آوا زیدم تا خواب زمین بیدار شدو دمسردی اش بهار بهارت شور انگیز ای عشق ! زری مینویی هوا گرفتم و از صدای تو صدا و زمستان را چندان آوازیدم و رقصیدم که خواب زمین بیدار شدو دمسردی اش بهار شد بهارت شور انگیز باد ا، ای یار ! و زمستان را چندان رقصیدم و آوازیدم...
-
تمام بضاعتم این دل ِ بی تاب و ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:12
تمام بضاعتم این دل ِ بی تاب و چند شاخه شراب و کف دستی گندم زار به بهار ِدلم خوش آمدی ، ای یار! زری مینویی
-
از شکفتن ، از هستن ،( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:12
از شکفتن ، از هستن ، از شاعرانه موجیدن از سایه به خورشید کوچیدن از رنج به سرمستی رسیدن شدن و تازه تر شدن کاش "زرتشت " می دانست چه مهربان می تپد دلِ ما از معنی ِ سه جمله ی تابانش ! زری مینویی
-
باز بهار است و دل ، شور تپیدن گرفت( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:10
باز بهار است و دل ، شور تپیدن گرفت آبی ِ پر سوخته ، بال ِ پریدن گرفت لاله به رقص آمده ژاله شده میکده پیچک توفان زده راه ِ تنیدن گرفت خاک سراپرده شور ، آینه لبریز ِ نور نی لبک ِ گوِشه گیر نای ِ دمیدن گرفت باز جنون است و عشق جوشش خون است و عشق عطسه ی صبر سفر ، پای ِ دویدن گرفت و الی ............. زری مینویی
-
تمام پروانه های ی این حوالی ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:07
تمام پروانه های ی این حوالی مرا مثل خال های بالشان می شناسند و حتی ، این قاصدک که شما نمی بینیدَش دقیقن می داند من به کدام کتاب و کلمه و خاطره یا ساعت و ثانیه فکر می کنم این عکس را قاصدک از من انداخته گفت لبخند گفتم خسته ام همینکه اسم تو را برد شد ، همین عکسی که می بینی ! زری مینویی
-
با همین لبخندِ ساده ، که نَهِ چشات نشسته ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:05
با همین لبخندِ ساده ، که نَهِ چشات نشسته شده بود ، با چشم بسته رَد شَم از پلی شکسته سرخی ِ گونه ی حرفام ، بی سبب نیست نازنین یار شب میگه از شرمه ، اما ، دل میگه از شوقِ دیدار زری مینویی
-
اینجا همینکه کلید ِ سپیده ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:05
اینجا همینکه کلید ِ سپیده بر قفل شب می چرخد لبخند های کاغذی ِ کوچه ها باز آغاز می شود تا چشم کار می کند هوایِ نبودن تو است و دیگر هیچ کاش می فهمیدم با خود چه نسبتی دارم من در این برهوت ِ بی پایان زری مینویی
-
کور دلان ،پایم را که از دیدار ِ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:03
کور دلان ، پایم را که از دیدار ِ یاران کوچکم بریدند بغض معصومانه ی کلاس بود و بهت ِ خاکستری ِ واژه های ِ سبز من اما در شکست خود نماندم و آیه های یاس نخواندم به صحرا زدم به خیمه ها به چادر نشینانی که تمام ِ هستی شان ، کوچِ مدام ِ غریبانه بود * این عکس صحنه ای از آن روزگاران است چادر به چادر مادر ،پدر ، دختر و پسردر...
-
ردِ خطِ کدام سرود صبور را پی گیر شوم ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:02
ردِ خطِ کدام سرود صبور را پی گیر شوم و تورا در خویش طوری ادامه دهم بی آنکه تقدیس سکوتم را طعمه ی فریادی ناشایسته کنم بگو کدام سرود ؟ زری مینویی
-
مارا چه بوده حاصل ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:01
مارا چه بوده حاصل از این صبوری ای دوست جز کوهِ خستگی ها بر قامت ِ تکیده هنگام آن رسیده این قامتِ تکیده از بار غم در آید ! زری مینویی
-
از دست که دور می ماند( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 14:00
!!! از دست که دور می ماند واماندنِ نگاه تعقیبِ فاصله را وسواس می شود و آنگاه ، طرح گریخته را می دود آنقدر تا که بنشیند جایی جلوتر از ، دور از دست زری .مینویی
-
پرستو ، در پرستو ، در پرستو ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 13:59
پرستو ، در پرستو ، در پرستو دلم رقصانِ باران هایِ خوشبو گلِ زردم ، همین بود و همینه تمامِ حرفِ آن توفانِ کم گو زری مینویی
-
و دیگر بار کودک اگر شوم( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 13:58
و دیگر بار کودک اگر شوم طوری جوان خواهم شد که نگاهِ نوبتِ دیر سالی ام را سرشارِ_ بودگانیِِ_ ناب کنم کودک ، اگر شوم دیگر بار ! زری مینویی
-
مکثِ نگاهت تجسمِ پرنده ای ست( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 13:57
مکثِ نگاهت تجسمِ پرنده ای ست که از تدفین ِ جفتِ خویش می آید و تماشای ِمن تجسمی ، که از تدفینِ خویش ! زری مینویی
-
در من دوغنیمت می موجد( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 13:55
در من دوغنیمت می موجد که اگز غیبت داشت نه می دانستم هیجان _ سرخ آبی چیست نه میتوانستم رنجم را گنجینه کنم یکی شعراست و آن دیگر رویا شعر که میتواند ترجمان ِ نگاه یک قناری به تکه ای از آبی _ آسمانی باشد و رویایی که میتواند لبخند بنفشه ای باشد به شنزاری که روزگاری همآغوش آقیانوشی بود و این دو غنیمت و این دو قناعت و این دو...
-
به هر کجا که می روی ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 13:54
.. به هر کجا که می روی نظاره کن به گرد خویش ببین چگونه جان من روان پی - روان تست .... زری مینویی
-
من ، بدون عشق می میرم ( زری مینویی )
شنبه 25 دی 1395 13:53
من ، بدون عشق می میرم و تا به حال چندین گور مردم و چندین کودک گهواره شدم بیهوده نیست که از مرگ ، هراسم نیست ...... زری .مینویی