اشعار زری مینویی

اشعار زری مینویی

شعر و ادب پارسی
اشعار زری مینویی

اشعار زری مینویی

شعر و ادب پارسی

تمام بضاعتم این دل ِ بی تاب و ( زری مینویی )

 

تمام بضاعتم 
این دل ِ بی تاب و 

چند شاخه شراب و 
کف دستی گندم زار

به بهار ِدلم خوش آمدی ،
 ای یار!


زری مینویی 

باز بهار است و دل ، شور تپیدن گرفت( زری مینویی )

 

باز بهار است و دل ، شور تپیدن گرفت 
آبی ِ پر سوخته ، بال ِ پریدن گرفت 

لاله به رقص آمده ژاله شده میکده
پیچک توفان زده راه ِ تنیدن گرفت

خاک سراپرده شور ، آینه لبریز ِ نور 
نی لبک ِ گوِشه گیر نای ِ دمیدن گرفت

باز جنون است و عشق جوشش خون است و عشق
عطسه ی صبر سفر ، پای ِ دویدن گرفت 

و الی .............

 

زری مینویی

تمام پروانه های ی این حوالی ( زری مینویی )

تمام پروانه های ی این حوالی 
مرا مثل خال های بالشان می شناسند 
و حتی ، این قاصدک 
که شما نمی بینیدَش 
دقیقن می داند 
من به کدام کتاب و کلمه و خاطره 
یا ساعت و ثانیه فکر می کنم 
این عکس را قاصدک از من انداخته 
گفت لبخند 
گفتم خسته ام 
همینکه اسم تو را برد 
شد ، همین عکسی که می بینی !

زری مینویی

با همین لبخندِ ساده ، که نَهِ چشات نشسته ( زری مینویی )




با همین لبخندِ ساده ، که نَهِ چشات نشسته 

شده بود ، با چشم بسته رَد شَم از پلی شکسته 

سرخی ِ گونه ی حرفام ، بی سبب نیست نازنین یار 
شب میگه از شرمه ، اما ، دل میگه از شوقِ دیدار

زری مینویی

 

اینجا همینکه کلید ِ سپیده ( زری مینویی )

 

اینجا
همینکه کلید ِ سپیده 
بر قفل شب می چرخد
لبخند های کاغذی ِ کوچه ها 
باز آغاز می شود 
تا چشم کار می کند 
هوایِ نبودن تو است و دیگر هیچ 
کاش می فهمیدم
با خود چه نسبتی دارم من 
در این برهوت ِ بی پایان 

 

 زری مینویی

ردِ خطِ کدام سرود صبور را پی گیر شوم ( زری مینویی )

 

ردِ خطِ کدام سرود صبور را پی گیر شوم 
و تورا در خویش طوری ادامه دهم 
بی آنکه تقدیس سکوتم را
طعمه ی فریادی ناشایسته کنم 
بگو کدام سرود ؟

زری مینویی

 

پرستو ، در پرستو ، در پرستو ( زری مینویی )

 


پرستو ، در پرستو ، در پرستو 
دلم رقصانِ باران هایِ خوشبو

گلِ زردم ، همین بود و همینه 
تمامِ حرفِ آن توفانِ کم گو

 زری مینویی

 

و دیگر بار کودک اگر شوم( زری مینویی )

و دیگر بار 
کودک اگر شوم 
طوری جوان خواهم شد 
که نگاهِ نوبتِ دیر سالی ام را
سرشارِ_ بودگانیِِ_ ناب کنم 
کودک ، اگر شوم 
دیگر بار !

 

زری مینویی

مکثِ نگاهت تجسمِ پرنده ای ست( زری مینویی )

مکثِ نگاهت 
تجسمِ پرنده ای ست
که از تدفین ِ 
جفتِ خویش 
می آید
و
تماشای ِمن
تجسمی ،
که از تدفینِ خویش !

 


زری مینویی