دوباره رویای همان پرواز وهمان طاقت ِ دلریخته
و عریانیِ اندوهِ آلاله های دشت
و عطرِ خوش گندمزار را رقصیدن
باز خیالِ گل آوازِِ شقایق های دلشیفته
و شکفتن خوشه های خورشید و دستهای ما بر سینه ی آینه
آینه ای که سوگند هستن و پیوستن و شکفتن خورده بود
رورایی بود که من و تو چنگلی ستاره بودیم
واسه سقزه های قحطی شعر گنذم می سرودیم
چی شد اون روزای روشن ؟
چی اومد سر تو و من ؟
آی هم گریزِ دیرور و هنوز !
بمن بگو
تا طلوع بامدادِ نور و شور و شادمانی ها
چند توفان ؟
چند زندان ؟
چند صحنه بازی ِ آمد ، نیامد
چند سفره رنج و طاقت
چند ضربه تازیانه
چند مرگ عاشقانه مانده باقی ؟
بگوبامن ..
با توام آی .
زری مینویی