اینجا که منم چاهی است ، سمت ِ دمِ دریایی
آنجا که توئی اوجی است دلگیر تر از زندان
عمرت چه ثمر بخشید ، جز پویش بی تدبیر
دستت به چه کار آمد ، در کارگهِ دوران
بس گفتم و دیگر بار ، چون پیش کنم تکرار
هر لحظه مرا کاری است ، با دایره ی یاران
تیرت نَبوَد کاری ، بر قلب ِ عزیز ِ عشق
میرا نشود هرگز ، آن هستی ِ جاویدان
زری مینویی.